عجایب باستانشناسی

عجایب باستانشناسی

مدجای کلمه ایست عبری که به سربازان ومحافظان فرعون اطلاق می شده .این وبلاگ برای کمک به ارتقای فرهنگ و تاریخ جهان نگاشته شده است
عجایب باستانشناسی

عجایب باستانشناسی

مدجای کلمه ایست عبری که به سربازان ومحافظان فرعون اطلاق می شده .این وبلاگ برای کمک به ارتقای فرهنگ و تاریخ جهان نگاشته شده است

جایگاه زن نزد ایرانیان باستان

 شاید در نظر خیلی ها جامعه ایران باستان جامعه مرد سالار باشد ، ولی هیچگاه چنین نبوده ، در طول تاریخ زنان زیادی به مقام پادشاهی نایل شده اند مانند حشتپسوت ، کلئوپاترا از فراعنه مصر بودند در ایران هم می توان به پوران دخت و آذر می دخت اشاره کرد . در ضمن ایرانیان احترام خاصی نسبت به زنان قائل بوده اند مثلا در زمان جنگ ایرانیان با یونانیان ، خیلی از سواران مهاجم را زنان تشکیل می دادند ، لشکر ایران تنها اجازه داشتند که زنان را اسیر کنند و نباید به آنها هیچ گونه آسیبی می رساندند .
این مطلب با مطلب " زنان قدرتمند در مصر
باستان " در ارتباط است . دوستان اگر هرگونه پیشنهاد نظر یا انتقادی دارند می توانند در قسمت نظرات مطرح کنند یا به این ایمیل ارسال دارند .
معراج مرجانی 

 

marjani.meraj@gmail.com

 

 

  

بانو گشسب (مخفف گشنسپ) به معنی "بانوی دارنده اسب نر" است که در جنگاوری هیچ کس یارای مقاومت با او را نداشت.

 

جایگاه زن نزد ایرانیان باستان


شاید از بناهای به یادگار مانده از دوران هخامنشیان در تخت جمشید دیدن کرده باشید . اینطور گمان می رود ، اگر چرخی در خاطرات از ان دیار بزنید ، به خاطر خواهید آورد که در میان تمامی آن نگاره های تراشیده شده بر پیکر سخت سنگهای تخت جمشید و در میان صف های طولانی آورندگان هدایا به دربار شاهنشاه ایران زمین ، تصویری از پیکر هیچ زنی دیده نمی شود ، نه در تخت جمشید که در هیچ کدام از نگاره های بازمانده از آن دوران چنین نگاره هایی را نمی توان یافت ،( البته پیکره ها را نمی توان نادیده گرفت )، براستی چرا چنین است ؟ ایرانیان باستان جایگاه زن را چگونه می شمردند ؟ شاید در نگاه نخست و با قضاوتی زود هنگام ، ایرانیان باستان را متهم به مرد سالاری نماییم ، اما به هیچ روی چنین نبوده است و خلاف انچه گاه به دروغ تبلیغ شده است . ایرانیان آن دوران برای زن و جایگاه او احترامی شایان در نظر داشته و برابری زن و مرد از بدیهی قوانین اجتماعی اجدادمان بوده است . فّرو شکوه و ارجمندی هر فرهنگی را باید در احترام آن فرهنگ یا کیش بر زن و جایگاه او ارزیابی کرد .  در میان اجداد ایرانیان جایگاه زن آنچنان بالا بوده که در هر دیدگاه آن را برابر مرد می دیدند . ، واژه " بانو " که در اصل از واژه پهلوی " ریتا با گیانو"آمده است ، به معنی پرتوی یزدانیست . در زمانی که در تمام گیتی زن را کنیز می انگاشتند ، ایرانیان زن را به وزارت و سرگردگی سپاه نظامی  می گماردند . حتی در میان رومیان ، زن حق مرد دانسته می شد و مرد حق داشت آن گونه که می خواهد همچون وسایل زندگی با زن خویش رفتار کند . در کیش ایرانیان مردان حق انتخاب تنها یک زن را داشتند و ازدواج با بیش از یک زن گناهی هم سنگ بت پرستی ، خودکشی و بیدادگری می بود .  زن در نزد ایرانیان ، زاده هنر و سراپا مهربانی بود ، زن را سرچشمه مهر می شمردند ، که از او تربیت فرزندان به ثمر می رسید . زن را مجموعه ای از هنرهای گیتی می دانستند و او را بر خلاف دیگر مظاهر نشانی از اوج پاکی و راستی می انگاشتند . فرزندان خود را به زنان پارسا می سپردند تا رسم پارسایی بیاموزند و پیمان همسری بستن با زن نیک کردار را راز سربلندی مرد می دانستند . کوروش بزرگ همواره در سخنان خود از دانایی و پارسایی مادرش سخن می گفته و ان را می ستود . زن پارسا در دیدگاه ایرانیان باستان فرشته عشق و وفاداری " سپنتا آرمیتا" شمرده می شد . اختیار گزینش همسر در ایران باستان بر عهده دختر بود و والدین تنها حق معرفی کردن همسر را داشتند و و این دختر بود که در نهایت همسر خود را گزینش می کرد . این رفتار شایسته جز بر آن نبود که زن در ایران باستان صاحب شعور و تفکر کامل دانسته می شد و برابری زن و مرد بدون کوچکترین شائبه رعایت می گردید . از آنجا که ازدواج و همسر گزینی پیمانی مقدس شمرده می شد ، طلاق و جدایی بسیار سخت و نکوهیده بود . و در مقابل مردان و زنانی که ازدواج کرده بودند ، احترام و جایگاه بالاتری نسبت به مجرد ها داشتند .ایرانیان تشویق می شدند که همدیگر را برای همسر داشتن یاری کنند و از انجا که طلاق در آیین ایرانیان اختیاری نبود ،  

 به همین دلیل در ابتدای زناشویی مهریه نوشته نمی شد .

 

 

 

 پوران دوخت و ازرمیدخت

  

 

در نوشته هایی که در قطعات گلین از دوران باستان کشف گردید و اندکی قبل رمزگشایی شده است که در کار ساختن بنای تخت جمشید و پاسارگاد ، تعدادی از مدیران ناظر بر مراحل ساخت زنان بوده اند و پرداخت دستمزد کارگران با مهر رسمی آنان صورت می گرفته است . اصولا در ایران باستان بسیاری از زمینه های هنری ، نظیر معماری و موسیقی عرصه رشد و نشانگاه زنان بزرگی بود . آنان بر این بودند که زن در آفرینش از بهترین خصائل بهره برده است و ایزد به هنگام آفرینش زن ، تخم مهر و مهر مادری را در او کاشته ا ست  . پیکرش را به زیباترین گونه تراشیده و گیسوانش را آراسته است و تمام آنچه از زیباخود داشت به زن ارزانی کرد . دستانش را سرچشمه هنرهای بسیاری قرار داد و مهر او را در دل انسان نهاد ، آوردن فرزند را از همین رو به زن واگذاشت که مهر آور آفرینش بود ، بخاطر تمام این اندیشه ها بزرگ بود که اگر زنی گناهی می کرد بسیار نکوهیده تر از مرد گناهکار بود ، چرا که زن را نشانه مهر ایزدی می شمردند و زنی که از این داده های ایزدی بهره نمی برد ، ناسپاس ایزد می شمردند. باور داشتن به توانمندی های زن در ایران باستان چنان قدرتمند بود که حتی در دنیای امروز نیز به ندرت یافت می شود . زنان در دوران ساسانی ، مطابق قوانین اساسی آن عهد ، می توانستند بر تخت پادشاهی بنشینند ، قدرتی که بعد ها در قانون مشروطه جدید هم وجود نداشت . پس از کشته شدن خسرو پرویز در سال 627 میلادی و بحرانی که سراسر ایران را فرا گرفت ، " پوراندخت " دختر خسرو پرویز ، بیش از یک سال ملکه ی ایران شد و پس از او مدتی خواهرش " آذرمیدخت " بر تخت نشست در قرن های پس از ان نیز در نقاط مختلف ایران ، شهزاده ملک خانم هایی بر تخت نشستند. به هر روی زن ایرانی همواره ارزش و جایگاهی بالاتر از دیگر زنان داشته و دارد . این تنها خویشتن زن ایرانی است که باید دوباره به خود آید و جایگاه بالای خود را دوباره به کف آورد . واگر زنی ایرانی خود را از هنرها و سرشت نیکویش سربرگرداند و این نعمت را پاس نداشت آن را به تمامی بانوان  

ایران نسبت ندهیم.

   

  

 

 

تصویر مجسمه‌ای نمادین از آناهیتا؛ الهه‌ای که در آیین‌های مذهبی ایران باستان جایگاه بالایی دارد. در آیین ایران باستان این الهه با صفات نیرومندی، زیبایی و خردمندی به صورت الهه عشق و باروری درمی‌آید؛ چون چشمه حیات از وجود او می‌جوشد. 

 

 

Write By : Meraj Marjani  "برگرفته از مجله دانستنیها"

*برداشت مطالب تنها با ذکر منبع آزاد است*

کوروش " مردی خردمند و با استعداد "


امروز در مورد چگونگی‌ به قدرت رسیدن کورش دوم ، پادشاه ماد و پارس ، بیشتر صحبت می‌کنیم ، بحثهای زیادی در مورد زندگی‌ کورش دوم وجود دارد ، این نوشته ما را بیشتر با به قدرت رسیدن این پادشاه اشنا می‌کند
معراج مرجانی
marjani.merajgmail.com




کوروش " مردی خردمند و با استعداد "



 وقتی کوروش دوم بزرگ ترین پادشاه و بنیانگذار شاهنشاهی و امپراتوری ایران در حدود سال 599 ق.م زاده شد ، جهان او از همان زمان باستانی شده بود . طی قرن های طولانی و پرهیاهو ، امپراتوری های بزرگ بین النهرین و ایران همانند جزر ومدی بی پایان ظهور و سقوط کرده و در پس خود شهرهای ویران و بلند پروازیهای فروپاشیده را باقی گذاشته بودند . جدیدترین موج فراز آمده در این جذر و مد تاریخی مادها بودند که از همه نیرومند تر شدند . هنگامی که ارتش کیاکسار سراسر ارمنستان را در نوردید و سپس برای فتح لیدی به سوی غرب تاخت ، کوروش فقط ده سال داشت . در آن زمان این پسرک گمان نمی برد که موج سریع و توقف ناپذیر قدرت ماد ناگهان فرو ریزد ، یا کسی که رهبری این فروپاشی را بر عهده خواهد داشت ، خود او خواهد بود .
 تبار این پسر به هخامنش می رسید ، کسی که بنیانگذار نیمه افسانه ای خاندان سلطنتی پارس بود و گفته می شود که عشایر کوه نشین ابتدایی فارس را به ملتی کوچک تبدیل کرد . کوروش بزرگ تر که شد به مردی با بینش ژرف ، دلاور و با استعداد تبدیل شد ، آرزوی او تنها آزاد کردن قوم خود از زیر سلطه مادها نبود ، بلکه توانست در زمانی بسیار کوتاه دودمان هخامنشی را به قدرتی باورنکردنی و نفوذی شگفت انگیز در بیش تر جهان شناخته شده ان روز برساند . آلساندرو بائوسانی می نویسد : " ظهور ناگهانی و کسب قدرت پارسیان به رهبری ... کوروش بزرگ ... یکی از پدیده های شگفت انگیز ، و نه البته نادر ، تاریخ گذشته و حال آسیاست . این نشان می دهد که چگونه دولتی کوچک می تواند ، بدون دلیل روشن ، همانند ستاره ای جدید ناگهان بدرخشد و فراخی مرزهای خود را به اقوام و ملل و نژادهای گوناگون گسترش دهد ."
 سقوط ناگهانی ماد




 کوروش در حدود 41 سالگی در سال 558 ق.م در پارس بر تخت پادشاهی نشست . او که تیز هوشی و زیرکی خاصی نسبت به طبیعت انسان و درکی عمیق از نیروهای سیاسی بین المللی روزگار خویش داشت ، به این نتیجه رسیده بود که بسیاری از اشراف ماد که زیر فرمان " آستیاگ " ، فرزند و جانشین کیاکسار ( هوخشتره ) ، می زیستند از پادشاه جدید راضی نیستند . آستیاگ که در فرمانروایی دلاوری و لیاقت کیاکسار را نداشت ، ظاهرا بیش تر اوقات خود را به خوشگذرانی در دربار شکوهمند جدید ماد در اکباتان ( همدان ) می گذرانید . کوروش همچنین دریافت که اقوام تابعه امپراتوری ماد ، که بیش تر انها مجبور بودند سربازان ارتش ماد را تامین کنند ، از این وضع بسیار ناخشنودند و در صورت حمله به آستیاگ از او پشتیبانی نخواهند کرد . کوروش ضمن بررسی ضعف های دشمنان خویش ، به آرامی به طرح نقشه علیه آن ها پرداخت و نخستین ضربه خود را در سال 533 ق.م وارد ساخت .
 درباره شورش پارسیان که از آغاز آن تا حمله مستقیم کوروش به پایتخت ماد ، اکباتان ، حدود سه سال طول کشید ، جزئیات زیادی در دست نیست . بنا به نوشته هرودوت : " آستیاک بی درنگ اهالی ماد را فرمان بسیج داد و به قدری آشفتگی خیال داشت که " هارپاک " را به فرماندهی این لشکر برگزید ... از این رو وقتی لشکریان او با سربازان پارسی روبرو شدند فقط تنی چند ... تن به کشتن دادند و از بقیه ، عده ای جانب پارسیان را گرفتند ، ولی قسمت اعظم لشکریان پشت به دشمن کردند . تا آستیاک از شکست ننگین سپاه ماد آگاه شد ، سوگند یاد کرد که به هر حال کوروش را آسوده نخواهد گذاشت . پس همه مادی ها را ، چه انها را که در سن و سال خدمت نظام بودند و چه مسن ترها را که هنوز در شهر بودند ، به خدمت سربازی فراخواند و با این افراد به میدان نبرد شتافت . اما شکست خورد ، سربازانش به قتل رسیدند و خود او اسیر شد ." بدین ترتیب امپراتوری ماد که تازه تشکیل شده بود ، ناگهان به دست کوروش پایانی مصیبت بار یافت . با این حال خود کشور ماد ویران نشد . کوروش با به نمایش گذاردن تساهل و مدارا و خردمندی یک فرمانروای بزرگ ، مادها را گرامی داشت ، به بسیاری از نجیب زادگان آن ها مقام های بلندی در دربار وارتش خویش واگذار کرد . او سرزمین ماد را نخستین ایالت یا ساتراپی امپراتوری خویش قرار داد و ان را " مادا " نامید و اکباتان را سالم و دست نخورده ، پس از پاسارگاد در تپه های فارس ، به عنوان پایتخت دوم خویش برگزید ، از این رو از آن پس امپراتوری ایران را معمولا " شاهنشاهی ماد و پارس " می نامیدند . افزون بر این ، کوروش بزرگواری و بخشندگی فوق العاده ای نسبت به دشمن پیشین خود آستیاگ نشان داد، با او با احترام رفتار کرد و اجازه داد برای بقیه عمر خویش در دربار سلطنتی اقامت گزیند . کوروش با این شیوه رفتار خود تصویری از یک رزمجوی نیرومند و در عین حال فرمانروایی محترم و دادگر از خود بر جای گذاشت و بدین سان ستایش و وفاداری اتباع و رعایای خود را جلب کرد . سازمان نظامی و سیاسی کوروش با فتح سرزمین ماد فرمانروای تمام سرزمین هایی شد که آستیاگ بر آن ها حکومت می کرد ، از جمله بیشتر سرزمین آشور ، ارمنستان کوهستانی ، سوریه در ساحل دریای مدیترانه و بخش هایز زیادی از فلات ایران . شاید الهام بخش او در اعتقادش به سرنوشت ایزدی ایران بود . کوروش رویای توسعه بیش تر قلمرو خود را در سر می پرورانید ، اما متوجه بود که برای تحقق این هدف به نیرومند ترین و قابل انعطاف ترین سیستم های نظامی و سیاسی که تاکنون خاور نزدیک به خود دیده بود نیاز دارد ، از این رو با پشتکار به توسعه و بهبود این دو سیستم در بقیه عمر پرداخت . سیستم ارتش کوروش تا حد زیادی از سیستم نظامی آشوریان گرته برداری شده بود ، گرچه او این سیستم را تغییر داد و تکمیل کرد . آشوریان تا حد بسیاری از تاکتیک های موثری که طی قرن ها در جنگ های خاور نزدیک مرسوم بود استفاده می کردند . این تاکتیک مبتنی بود بر استفاده از یک زوج تیرانداز ، یکی نیزه افکنی که سپری بزرگ و سبک اما مقاوم از چرم و حصیر حمل می کرد و دیگری کمانداری که تیر اندازی می کرد . نیزه افکن با دشمن درگیر می شد و سپر را بدست می گرفت . تیرانداز در پشت نیزه افکن پنهان می شد و رگبار تیر را به دشمن می بارید . 



ایرانیان به سپر " اسپارا " می گفتند و این واحدهای تاکتیکی را " اسپارابارا " ( سپرباره یا سپردار ) می نامیدند . معمولا آشوریان این واحدها را در کنار هم در دو صف آرایش می دادند ، صف اول از سپر داران و صف دوم از تیر اندازان . کوروش به عمق و نیز به تعداد کمانداران نسبت به هر سپر افزود و تمرکز سنگین تری از تیر اندازان به وجود آورد . سازمان اولیه پیاده نظام پارسی بر اساس اعشاری یا ده دهی بود . چنان که دانشمند کلاستیک نیک سکوندا توضیح می دهد : " ارتش ایران از هنگ های هزارنفری تشکیل می شد . اصطلاح پارسی باستان این هنگ ها " هزارابام " ... فرمانده هر هنگ را " هزارپاتیش " می گفتند ، هر هنگ هزار نفری به ده " صاتابا " یا فوج صد نفری تقسیم می شد . فرمانده هر " صاتابا " یک " صاتاباتیس " بود که به نوبه خود هر " صاتابا " به ده " داتابا " مرکب از ده مرد تقسیم می شد. " داتابام" ( یا جوخه ده نفری ) کوچک ترین واحد تاکتیکی پیاده نظام بود که به ستون یک به میدان نبرد فرستاده می شد . " داتاپاتیس " ( یا جوخه ده نفری ) در جلوی ستون قرار می گرفت و یک " اسپارا " ( سپر ) حمل می کرد . در پشت او بقیه " داتابام " ( افراد جوخه ) به صورت یک ستون نه نفری می ایستادند .و هر مرد به کمان و شمشیر کج مسلح بود . معمولا " داتاپاتیس " یک زوبین سبک کوتاه شش پایی به دست می گرفت و فرماندهی و نیز حفاظت از بقیه جوخه را بر عهده داشت . با وجود این گاه تمام افراد جوخه مسلح به کمان بودند و سپر مانند دیواری در جلوی ستون از آنها محافظت می کرد و امکان می داد که همه افراد جوخه با دست باز به تیر اندازی یا شمشیر زنی بپردازند . سیستم اعشاری برای واحدهای بزرگ تر از هنگ های هزار نفری نیز مورد استفاده قرار می گرفت . ارتش های بزرگ از واحد هایی مرکب از ده " هزارابا " یا ده هزار تن تشکیل می شدند . اصطلاح فارسی باستان این گروه های بزرگ از بین رفته ولی به یونانی به آنها " مایرید " ( معادل " بیور " فارسی در شاهنامه ) می گفتند . مهم ترین واحد های " ده هزار تنی " ایرانی گروه های نخبه ای بودند که گارد شاهنشاهی را برای محافظت از شخص شاه تشکیل می دادند . بهترین سربازان ارتش در این گارد که به " آمرتکا " ( بی مرگ یا هنگ جاوید ) معروف بود خدمت می کردند ، از این رو به آنها هنگ جاوید می گفتند که به محض کشته شدن یکی از افراد آن ، فرد دیگری جانشین آن می شد . سربازان ایرانی چه می پوشیدند هردوت در کتاب تواریخ خود شرح مختصری درباره جامه و سلاح پیاده نظام ایران ارائه می دهد : لباس این نظامیان مرکب بود از کلاه نرم نمدی ، ردای گلدوز شده آستین دار ، زرهی با زنجیرهایی شبیه فلس ماهی که مانند کت روی ردا می پوشیدند و شلوار . به عنوان اسلحه یک سپر حصیر بافت سبک ، یک تیر دان یا ترکش ، زوبین های کوتاه ، کمانی سخت و محکم با تیرهایی از جنس نی و خنجرهایی آویخته به کمر داشتند . کوروش افزون بر پیاده نظام از واحدهای تاکتیکی نوع دیگری نیز استفاده می کرد .



 کورش در لباس پادشاهی مصر ، پاسارگاد


 نخست او متکی به سواره نظامی بود که به صورت هنگ های مادی ، یعنی چابک سوران بسیار ماهر که در خاور نزدیک بی نظیر بودند . اما با گذشت زمان ارتش نخبه ای از رزمجویان سوار از میان نجیب زادگان ایرانی تشکیل داد . همچنین از تکیه گا اصلی ارتش قدیمی آشور یعنی از واحد ارابه رانان استفاده کرد ولی چنان اصلاحاتی در آن انجام داد که آنها می توانستند مهیب ترین حمله را مستقیما به صفوف دشمن وارد آورند . گزنفون مورخ یونانی قرن چهارم ق.م در گزارش خود از زندگی کوروش می نویسد : " او ارابه های جنگی ساخته بود که چرخ های نیرومندی داشتند و به آسانی شکسته نمی شدند ، این ارابه ها محورهای بلندی داشتند و می توانستند در هر جاده با هر پهنایی حرکت کنند بدون آنکه واژگون شوند . اتاقک مخصوص ارابه ران از الوارهای نیرومند به شکل برجک هرمی ساخته شده بود و بلندی آن به اندازه ای بود که ارابه ران می توانست به آسانی اسب ها را هدایت کند ، به علاوه بجز چشم ها سراسر بدن هر راننده زره پوش بود . افزون بر این در دوطرف محور چرخ ها داس های ( یا تیغه های ) فولادی نصب شده بود .... چنان که در قلب صفوف دشمن آنها را به این سو و آن سو پرتاب می کرد . به طور کلی خدمت در واحد های سواره نظام ، پیاده نظام و ارابه رانی برای تمام مردان ایران ، هم برای نجیب زادگان و هم افراد عادی ، اجباری بود .




 هر فرد مذکر بیست تا بیست و چهار ساله موظف بود دوره آموزش جنگی ببیند و در نبرد شرکت جوید . بسیاری نیز برای مدت زیادی که تا پنجاه سالگی طول می کشید در ارتش می ماندند . کوروش همچنین سازمان سیاسی امپراتوری خود را بر اساس الگوی آشوریان به وجود آورد گرچه تغییرات اساسی مثبتی در آن ایجاد کرد . آشوریان قلمرو خود را با ایالاتی تقسیم بندی کرده بودند که هر کدام را فرمانداری اداره می کرد و مستقیما به شاه در نینوا گزارش می داد . کوروش به همین شیوه ساتراپی ها را به وجود آورد که هر یک شامل یک واحد جغرافیایی و فرهنگی متشکل از ملت مغلوب می شد .
 ساتراپ یا شهربان که به معنای " حامی قلمرو پادشاهی بود " و به اداره ساتراپی گماشته می شد قدرت زیادی داشت ، قدرتی که تقریبا مشابه قدرت شاه در مرکز بود گرچه کوروش بر قدرت آنها نظارت می کرد . ساتراپ اجازه داشت سپاهیان را برای اداره شهربانی ایالت خود فرماندهی کند ، ولی منشی او ، که یک افسر امور مالیه بود و فرمانده پادگان سلطنتی در پایتخت او ، گزارش امور را مستقیما برای شاه می فرستادند . کوروش به عنوان یک اقدام دیگر ، شبکه ای از جاسوسان در ایالات داشت که اخبار مهم رویدادهای مناطق دور دست را برای او ارسال می کردند .

 Write By : Meraj Marjani برگرفته از کتاب “The Persian Empire” “Don Nardo” .

 *لطفا مطالب را بدون ذکر منبع کپی نکنید 


خشایارشا_۲

با سلام به تمامی‌ همراهان امروز قسمت پایانی از نبرد مشهور خشایارشا با یونانیان را به پایان میبرم ، نبرد خشایار شاه با اسپارتا یکی‌ از معروفترین نبردهای تاریخیست که تا کنون صورت گرفته ، این برهه از تاریخ به درستی‌ انسجام و هماهنگی‌ ارتش ایران در برابر یونان پراکنده و نا منسجم را نشان میدهد ، یونانیان همیشه خود را نماینده بلا منازع تمدن دانسته و همیشه در برابر ایرانیان موضع سختی داشته‌اند ، به طوری که بسیاری از مورخان به آتش کشیده شدن تخت جمشید توسط اسکندر را در تلافی به آتش کشیده شدن اکروپلیس توسط ایرانیان دانسته اند .

 

 دوستان میتوانند نظرات خود را در قسمت نظرات مطرح کنند  

 

معراج مرجانی 

 

 

 

 

خشایارشا 

 

اما با آن که شاه جدید از نظر نظامی شهریاری کارآمد و شایسته بود ، متکبرتر ، نسینجیده تر و تند خوتر از پدر بود . از کارهای ظاهرا تند که به خشایارها نسبت می دهند ، واکنش وی در مقابل شنیدن خبر وقوع توفانی است که پل احداث شده بر داردانل را ویران کرده بود . هردوت می نویسد :

" وقتی خبر ان فاجعه به اطلاع شاه رسید ، خشایارشا سخت بر آشفت و دستور داد سیصد تازیانه بر "هلسپونت" بکوبند . همچنین فرمان داد هلسپونت را ادب کنند و دو رشته غل و زنجیر در ان انداخته و بگویند : " ای آب روان تلخ و شور ، این مجازات ها را صاحبت که بدون هیچ گونه آسیبی نسبت به تو کارش را لنگ کردی مقرر داشته . اما به هر صورت خشایارشا از روی تو عبور خواهد کرد و از این پس احدی برای تو و به یاد تو نذر و قربانی نخواهد کرد و تو با ابی شور و گل الود دیگر شایسته قدر و احترام نخواهی بود . " علاوه بر مجازات مقرر ، دستور داد مسئولان ساختمان پل به اشد مجازات برسند و ساختن پل جدید به عده ای دیگر محول شود ."

 

 

 

 

 

برخی دانشمندان اظهار عقیده کرده اند که مجازات آبراهه ، انگیزه مذهبی داشته است ، چون بنا به باورهای کیش زرتشت آب های شور در اثر آلوده سازی " اهریمن " شور شده اند ، یا برخی دیگر این کردار شاه بزرگ را به منظور تقویت روحیه سربازان غیر ایرانی دانسته اند تا به انها نشان داده شود که پادشاه ایران حتی بر نیروهای طبیعی مانند آب و باد فرمان می راند . اما به هر حال این فرضیات نمی تواند توضیح یا توجیهی برای رفتار سنگدلانه خشایارشاه در گردن زدن سازندگانی باشد که در وقوع توفان بیگناه بوده اند  . همچنین حادثه دلخراشی که پس از بازسازی پل اتفاق افتاد قابل توضیح نیست . هنگامی که ارتش در حال ترک " سارد " به مقصد داردانل بود ، یکی از اتباع لیدیایی شاه ، مردی به نام " پیتیوس " که پنج پسرش در خدمت ارتش ایران بودند از شاه تقاضا کرد بزرگترین پسرش را از خدمت نظام معاف کند تا بتواند از کل خانواده اش سرپرستی نماید . شاه در مقابل این درخواست منطقی واکنشی سخت خشم آلود داشت .... این رفتار حاکی از ان است که خشایارشا فرمانروایی بود که بسیار کمتر از داریوش یا کوروش اهل مدارا و مهربانی بود .

 با این حال خشایارشا در زمینه لجستیک نظامی توانست از پیشینیان برجسته خود پیشی بگیرد . نیروهای تهاجمی ای که در بهار سال 480 ق.م به داردانل رسیدند تمام نیروهای پیشین را تحت الشعاع قرار دادند . شمار آنها دویست هزار پیاده و سواره نظام ، هشتصد تا هزار کشتی جنگی با حداقل 150 هزار پاروزن و ملوان ، و تعداد عظیمی نیروی پشتیبانی و افراد اردو تا حدود سیصد هزار بر آورد شده است . عظمت خطر چنین لشکری از تعداد ناچیز سپاهیان یونان آن روز معلوم می شود . حتی پر جمعیت ترین دولت - شهرها ( که آتن در راس آنها قرار داشت ) می توانستند فقط حدود یکهزار مردی رزمی فراهم کنند و اکثر آنها بیش از چند صد سرباز نداشتند . بنابراین شگفت نیست که موج بیم و هراس با مشاهده لشکر عظیم ایران که وارد اروپا می شد سراسر یونان را فرا گیرد . هردوت این ارتش بزرگ را چنین توصیف می کند :

" لشکر پیاده و سواره نظام از پل بالا که در طرف دریای سیاه ساخته شده بود گذشتند و چارپایان و گماشتگان از پل دیگر در سمت دریای اژه . ابتدا ده هزار تن ، همه با تاج گل و از دنبال ایشان انبوه سپاهیان شامل افراد ملت های گوناگون عبور کردند . تمام روز نخست صرف عبور لشکریان شد . روز دیگر نخست اسب سواران هزار نفری و سپس گروه نیزه داران با سرنیزه ها به سمت پائین عبور کردند . این عده نیز همگی تاج گل بر سر داشتند . سپس اسب های مقدس و از پی ان گردونه مقدس را عبور دادند . انگاه خشایارشا با نیزه داران و سوران خاص و بقیه لشکریان که قسمت عقب ارتش را تشکیل از انجا گذشتند . در ضمن تجهیزات دریایی نیز از ساحل شرقی به سمت مقابل انتقال یافتند ... عبور کلیه دسته ها هفت شبانه روز طول کشید .

در حین عبور ارتش انبوه خشایارشا از منطقه شمالی یونان ، بیش تر دولت - شهرهای منطقه از بیم نابودی ، بدون نبرد تسلیم می شدند . او نیز همین را انتظار داشت چون مشاوران همراهش به او می گفتند تنها نیرومندترین دولت های جنوبی یونان ، اتن و اسپارت ، ممکن است به مقاومتی برخیزند . آنها همچنین به او گفتند که عبور از ترموپیل واقع در حدود 150 کیلومتری شمال آتن ، بهترین گذرگاه کوهستانی مرکز یونان است چون همانند تنگه ای میان خشکی و دریا واقع شده و از انجا سپاهیان او به آسانی به کشتی های خود دسترسی دارند . با وجود این ، وقتی ایرانیان در ژوئیه سال 480 ق. م به این گذرگاه رسیدند دیدند که نیروی کوچکی از " هوپیلت های یونانی راه انها را مسدود کرده است .

ساخت استحکامات یونان در ترموپیل چند ماه پیش شروع شده بود ، هنگامی که یونانیان در مقابل این یورش عظیم نمایندگان 31 دولت و شهر خود را به کورنت واقع در شمال پلوپونز فرستادند و در انجا همایشی تشکیل دادند . هدف این  همایش برای این دولت ها که پیوسته با یکدیگر در حال کشمکش و جنگ بودند ، پیدا کردن راهی برای اتحاد و پذیرش یک استراتژی مشترک دفاعی بود . رهبران یونان ، از جمله برجسته ترین سیاستمدار پرتحرک آتنی " تمیستوکلس " ، می دانستند که برای مقابله با ارتش عظیم خشایارشا نیاز به نیروی زمینی بزرگی دارند ، نیروی که گرد آوردنش از دولت و شهرهای پراکنده و کوچک و متعدد اگر هم ممکن بود زمان زیادی می طلبید . بنابراین واقع بینانه تر ان بود که کوشش خود را برای نابودی نیروی دریایی ایران متمرکز کنند . آنها به درستی استدلال کردند که ارتش ایران بدون کمک و تقویت تجهیزات دریایی تا حد زیادی فلج شده از کار خواهد افتاد . بنابراین نقشه اولیه این شد که عده ای سپاهیان خشایارشا را در شما معطل کنند تا تمیستوکلس و سایر دریاسالاران یک ناوگان دریایی متحد فراهم اورند .

تصمیم بر آن شد که ترموپیل را تقویت کنند و در انجا استحکاماتی ایجاد کنند ، چرا که این گذرگاه بسیار تنگ فقط پنجاه پا عرض داشت . هردوت می گوید : " درک این نکته که ایرانیان در این گذرگاه تنگ نمی توانند از سواره نظام یا از برتری نفرات خود استفاده کنند ، یونانیان مصمم شدند که در این نقطه جلوی مهاجمان را بگیرند ."

لئونیداس ، پادشاه اسپارت مسئولیت عملیات را بر عهده گرفت و با سیصد رزمجوی برگزیده به سمت شمال حرکت کرد ، در طول راه نیز هوپیلت های سایر شهرها به این رزمجویان پیوستند ، به طوری که جمع نیروهایی که به گذرگاه رسیدند به حدود هفت هزار نفر رسید .

خشایارشاه در آغاز اطمینان داشت که نیروی عظیم او به آسانی دستجات یونانی را از گذرگاه خواهد روفت و راه مستقیم به سوی آتن باز خواهد شد . اما تسلیحات سنگین ، مهارت و شجاعت در نبرد هوپلیت ها ، مانند نبرد ماراتون ، به ان نیروی اندک یونانی قدرتی سهمگین بخشیده بود . توصیف دیودوروس از اولین روز نبرد ، کامیابی آغازین شگفت انگیز یونانیان را در مقابل نیروی کوبنده ایرانیان نشان می دهد :

 

 

 

 

 

"نبردی که در گرفت شدیدترین و سهمگین ترین نبردها بود ، چون ایرانیان ، شاهی داشتند که شاهد دلاوری ایشان بود ، و یونانیان به خاطر حفظ آزادی خود می جنگیدند ... درگیری به وضع حیرت انگیزی رسید . مردان شانه به شانه یکدیگر می جنگیدند ... ضربات در نبردی تن به تن پی درپی فرود می آمد و صفوف در ازدحام میدان نبرد به هم فشرده می شد ، تا مدتی دراز قدرت دو طرف یکسان بود . اما رفته رفته ایرانیان پایشان سست شد ، چون بسیاری از انها کشته و بسیاری نیز زخمی شده بودند ... سرانجام وقتی خشایارشا دید که سراسر گذرگاه تنگ را اجساد پوشانده است و ایرانیان توان ایستادگی در برابر یونانیان را ندارند ، افراد " هنگ جاوید " را که به شجاعت ، شهرت داشتند به میدان فرستاد اما انها نیز پس از کمی مقاومت تاب نیاوردند . سپس شب فرود آمد و درگیری قطع شد در حالی که ایرانیان بسیار و یونانیان اندکی کشته داده بودند ."

هنگامی که خشایارشا دریافت که ممکن است یونانیان بتوانند تا مدتی نامحدود تنگه را در اختیار داشته باشند و مقاومت کنند ، در پی راه حل دیگری بر آمد . طلای فراوانی به یکی از افراد خائن یونانی داد تا راه مالروی کوهستانی ناشناخته ای را به انها نشان دهد و ایرانیان بتوانند به پشت یونانیان راه یابند . وقتی لئونیداس متوجه شد که گروه عظیمی از ارتش ایران راه را از پشت بر او بسته اند ، بیش تر سربازان اتحادیه یونان را مرخص کرد که به خانه های خود بازگردند و خود با سیصد تن "اسپارتی" و حدود هزار یونانی دیگر تصمیم گرفت تا پای جان بجنگد و بمیرد . پس یونانیان که از هر سو در محاصره ایرانیان قرار گرفته بودند همگی از پای در آمدند و کشته شدند.

 

 

 

 

اکنون خشایارشا نیروهایش را بدون مقاومت به سوی جنوب می راند . در روز هفده سپتامبر ، یا همین حدود ، در سال 480 ق.م ایرانیان وارد آتن شدند و با نهایت حیرت دیدند که آتنیان شهر خود را تخلیه کرده و به جزیره سالامیس و جاهای نزدیک دیگر گریخته اند . فقط چند تن از سالمندان و گروهی از مرتجعان خرافاتی در " آکروپولیس " که واقع بر تپه مرکزی شهر بود پناه گرفته بودند و خشایارشا فرمان داد آنها را از انجا برانند . وقتی آنها نزدیک شدن ایرانیان را مشاهده کردند ، بنا به نوشته هرودوت : سخت به هراس افتادند ، بعضی ها خود را به پائین افکنده و کشته شدند و بعضی دیگر به سوی معبد خزیدند . پیشتازان لشکر ایران راست به سوی دروازه ها شتافته آنها را چهار طاق گشودند و افرادی را که به انجا پناه برده بودند امان نداند و چون کسی زنده نمانده بود بر گنجینه های معبد دست یافته و ارگ آکروپلیس را به آتش کشیدند . خشایارشا که در این هنگام صاحب اختیار تام آتن شده بود ، پیکی سوار روانه شوش ساخته و پیروزی خود را به اطلاع همه رسانید . 

 

 

Write By : Meraj Marjani
"The Persian Empire
Author : Nardo , Dan"
ترجمه مرتضی ثاقب پور

پایان

اکروپلیس اثر لئو فون کلنز

برداشت مطالب تنها با ذکر منبع مجاز می باشد. 

لطفا مطالب را بدون ذکر منبع کپی نکنید



"لینک‌های مرتبط با این موضوع را ملا حظه کنید "


خشایارشا